سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زورق

کوی منظران

    نظر

بروج -چند ساعت در روستای ایستا

بیست و سوم اردیبهشت سال هزار و سیصد و نود و هفت، برای اولین بار پای در محدوده افرادی گذاشتیم که خود را منتظران امام مهدی(ع) می‏دانستند. باغی در شهرستان طالقان که از سال 1368 هجری شمسی به محل زندگی تعدادی از اهالی تبریز تبدیل شده است. در تبریز به نام «امام زمان چیها» یا «چرشاف عبالی سید» شناخته می‌شوند و در طالقان نیز نسبت‏ های گوناگونی به خود گرفته ‏اند، عده ‏ای آنان را بر مذهب اسماعیلیه و برخی نیز آنان را جزو دراویش می‏دانند. اما حقیقت این است که شیعه دوازده امامی و از مقلدین مرحوم آیت الله میرزا صادق مجتهد تبریزی هستند و این نحوه از زندگی را برگرفته از نظریات فقهی آن مرحوم می‏ دانند که بر مبنای حکم عدم جواز تشبّه به کفار، استفاده از دستاوردهای اندیشه تجدد و تکنولوژی را جایز نمی‏ دانست.

با دیگران کمتر معاشرت کرده و کمتر کسی را در بین خود راه می‌دهند، از روزی که پای در این باغ 15 هکتاری گذاشته‏ اند، نه عروسی به خانه بخت رفته و نه دامادی روی حجله دیده است. آنها هم که از پیش متأهل بوده ‏اند، هرگز با همسران خود همبستر نشده و فرزندی متولد نکرده‏ اند. از محمد پرسیدم، چند سال داری؟ گفت متولد سال 1351 هستم! ازدواج نکرده بود و بر این باور بود که ازدواج مانع آمادگی و یاری حضرت در هنگامه ظهور است. از پسر رئیس قبیله پرسیدم چند سال داری؟ خندید و گفت 37 سال دارم. تمام دندانهایش سیاه و پوسیده شده بود، او هم ازدواج نکرده بود.

بانوان این طایفه را ندیدیم، اما از خانومی که به بهانه‏ ای در میانشان حاضر شده بود جویای حالشان شدیم، گفت آنها همانند انسان‏های نخستین زندگی می‏کنند، هجده زن، که از زمان آمدنشان به این باغ، دیگر جاده را ندیده‎‏اند، مگر آن یکی که به خاطر بیماری سرطان یک بار به بیمارستان شهر رفته و هم اکنون در قبرستان خصوصی قبیله آرمیده است.

چند ساعتی با رئیس کنونی قبیله صحبت کردیم، پیرمردی هفتاد ساله با نام «حسین قلی ضیائی». برخلاف سایر اهالی، زیاد هم به منتظر بودن تظاهر نمی‏کرد. در پاسخ به سئوال‏ها خیلی دقت می‏کرد. از او درباره نحوه فروش اسب‏های گرانقیمتش پرسیدیم، چون شنیده بودیم که برخی از آنها بیش از یک میلیارد تومان به کشورهای عربی فروخته می‏شوند. گفت مقداری پول نقد می‏گیریم و مقداری از پولش را چک بین بانکی می‏گیریم و چون خودمان استفاده از بانک را جایز نمی‏دانیم، توسط اقوام در تبریز جا به جا می‏کنیم. یکی از دوستان پرسید؛ آیا شما خمس و زکات می‏دهید؟ در پاسخ گفت اموال ما به مقداری نیست که شامل خمس و زکات شود! جالب‏تر از همه اینکه می‏گفت ما اهل نماز جماعت و دعای دسته جمعی و عزاداری دسته جمعی برای اهل بیت(ع) و زیارت مشهد مقدس و … هم نیستیم. گفتیم خب با زیارت مشهد مقدس چه مشکلی دارید؟ گفت برای رفتن به مشهد نیاز به وسایل نقلیه است. قطار، هواپیما و این قبیل چیزها مظهر تکنولوژی است و ما بر اساس تبعیت از میرزا صادق مجتهد تبریزی، استفاده از تکنولوژی را جایز نمیدانیم! البته آنچیزی که با چشمان خود دیدم این بود که از ماشین، تراکتور و برخی دستاوردهای دیگر تکنولوژی بهرمند بودند و شاید این یک تناقض غیر قابل حل در گفتار و رفتار آنان است.

سر گرم گفتگو بودیم که ناگهان زلزله آمد. بلافاصله بلند شدیم تا نماز آیات بخوانیم، یکی از دوستان حاضر در جلسه از حسین قلی سئوال کرد آیا شما نمی‏خوانید؟ لبخند عجیبی بر لبانش نشست و رفت تا برایمان مهر و جانماز بیاورد! نماز خوانده شد و حسین قلی در حیاط ایستاده بود. بعد از نماز نظرش را درباره علامه قاضی طباطبایی پرسیدیم تا ببینیم درباره عرفان چه اندیشه‏ ای دارد. پاسخ توهین آمیزی به ایشان داد و آیت الله قاضی طباطبایی را شیّادی بیش نمی‏دانست. می‏گفت تمامی انحرافات از سوی عرفان است و از سایر عرفای معاصر نیز به بدی یاد می‏کرد.

سری به اصطبل اسب زدیم، اسب‏هایی با نژاد عرب و کُرد که زیبایی و ابهت‏ شان انسان را شگفت زده می‏کرد، در میانشان اسب سیاه عربی بود که می‏گفتند از فرزند امیر قطر خریداری کرده‏اند. کمی آن‏ورتر قاطر خانه، محل نگهداری گاو و گوسفندها بود. با مردهای دیگر هم مفصل صحبت کردم، هیچ بینشی نداشتند، فقط می‏ گفتند ما منتظریم! آنها شب و روز مشغول باغداری و پرورش اسب بودند، چند نفری هم کارگر افغانی داشتند. شاید این روز، اولین باری بود که یک زندگی فرقه‏ ای، آنهم در بُعد کوچک اجتماعی را می‏دیدم، آنقدر کوچک که می‏شد تمام ابعاد یک فرقه را از نزدیک دید و لمس کرد. مشاهده این وضعیت، تداعی کننده استثمار سرکردگان فرقه‏ ها و جریان‏ هایی بود که از احساس پاک مردم سوء استفاده کردند و زندگی عده‏ ای را با بهانه ‏های دینی، به نابودی کشاندند. افراد ساده اندیشی که انتظار را در عزلت گزینی معنا کرده‏ اند، غافل از آنکه به مرور زمان به ابزاری برای پرورش اسب‏ های میلیاردی تبدیل شده‏ اند که نه نامی برایشان دارد و نه نانی.

این خاصیت فرقه است، زیر دستان خود را با احساسی پاک نسبت به بزرگ فرقه تربیت می‏ کند، چشم و گوش بسته، بدون توقع و چشم داشت، بدور از اندیشه و در انتظار نجات! حالا حسین قلی ضیائی با چند نفر دیگر در این باغ زندگی می‏کنند، یک تاجر اسب و ملّاک بزرگ با سی و نه نفر دیگر که خود را منتظر امام مهدی(ع) می‏دانند!

به امید ظهور کسی که زنجیرهای جهل و بردگی را از گردن انسان‏ها باز خواهد کرد و عدل را بر روی زمین خواهد گستراند.

علی محمدی هوشیار


طب سنتی

    نظر

#نکات‌مهم

دود اسپند سریع جذب مغز می شود و آنرا گرم می‌کند.
??عطسه عروق را منبسط می‌کند، عروق ریز مغز را باز می کند.
??بی حسی های دندانپزشکی باعث سردی تن میگردد و موهای صورت را سفید میکند
برای رفع این مشکل اگر همان لحظه نمک روی آن قرار دهید سردی رااز بین می برد.
??بهترین رقیب حجامت پیاده روی است.

??غذاهای سرد پوکی استخوان می آورد ومی توان کلسیم لبنیات را از انجیر وبادام درختی که گرم هستند تامین کرد.
??گشنیز بیش از حد غم زاست «بخاطر سردی»
??سوپ گندم بهترین خونساز است وبرای همه مزاجها خوب است.
??انواع ویتامین ب 12در نان جو وجود دارد که باعث می شود موهای سر سفید نشود.
??خوردن آب یخ و آب بین غذا
اصلی ترین عامل در بروز مشکلات کبدی از جمله کبد چرب است.
??قارچ بسیار سرد است واستمرارش بدن را سرد می کند.
??ملاک تشخیص چاقی اندازه گیری مچ دست است که اگر مچ کوچک بود تن چاق بود شخص اضافه وزن دارد که باید ناهار را از وعده های غذایی اش حذف کند.
??تمایل به بوهای بد مانند بوی بنزین وگازوئیل و....به دلیل سودای زیاد مغز است.
??غذاهای سرد چاق کننده و غذاهای گرم لاغر کننده است
??زیره برای لاغر ی خوب است، اما باعث چین و چروک می گردد.
??موقع درد عسل بخورید، زمانیکه عسل خوردید، عسل خودش را به موضع درد میکشاند ، همانطور که آهن ربا، به سمت آهن می رود«سرعت اثر دارو را افزایش می دهد»
??10عدد بادام به اندازه 5پرس چلو کباب ارزش غذایی دارد
??چربی دنبه گوسفند هرچه قدر وارد بدن شود به همان اندازه بیماری از بدن خارج میشود .

@tebiranii *??


سن عایشه

    نظر

 
ملا علی قاری می‌نویسد:

وهی أکبر من أختها عائشة بعشر سنین وماتت بعد قتل ابنها بعشرة أیام… ولها مائة سنة ولم یقع لها سن ولم ینکر من عقلها شیء، وذلک سنة ثلاث وسبعین بمکة.

اسماء از خواهرش عائشه ده سال بزرگتر بود، ده روز بعد از کشته شدن پسرش از دنیا رفت، در هنگام مرگ صد سال داشت، دندانهایش نیفاده و عقلش دچار اختلال نشده بود، وفات او در سال هفتاد و سه در مکه اتفاق افتاد. (20)


و امیر صنعانی می‌نویسد:
وهی أکبر من عائشة بعشر سنین وماتت بمکة بعد أن قتل ابنها بأقل من شهر ولها من العمر مائة سنة وذلک سنة ثلاث وسبعین.

اسماء ده سال از عائشه بزگتر بود، و در مکه و و کمتر از یک ماه بعد از کشته شدن پسرش از دنیا رفت، در حالی که صد سال سن داشت. این مطلب در سال هفتاد و سه اتفاق افتاد. (21)


اسماء در سال اول بعثت 14 ساله و 10 سال از عائشه بزرگتر بوده است. پس عائشه در سال اول بعثت 4 ساله و در سال 13 بعثت (سال عقد با رسول خدا) 17 ساله و در شوال سال دوم هجرت (سال ازدواج رسمی با پیامبر) 19 ساله بوده است.

از طرف دیگر: اسماء در سال 73 صد ساله بوده، 100 منهای 73 مساوی است با 27. پس در سال اول هجرت، 27سال داشته است.

اسماء از عائشه 10 سال بزرگتر بوده. 10 منهای 27 مساوی است با 17.

پس عائشه در سال اول هجرت 17 سال سن داشته است. پیش از این ثابت کردیم که پیامبر در شوال سال دوم هجری رسماً با عائشه ازدواج کرده است؛ یعنی عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا 19 سال داشته است.

عائشه، در چه سالی ایمان آورد:

سال اسلام آوردن عائشه نیز، سن او را در هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه وآله مشخص و روشن می‌کند. طبق گفته بزرگان اهل سنت، عائشه در سال اول بعثت ایمان آورد و جزء هیجده نفر اولی بود که به ندای رسول خدا لبیک گفت.

نووی در تهذیب الإسماء می‌نویسد:
وذکر أبو بکر بن أبی خیثمة فی تاریخه عن ابن إسحاق أن عائشة أسلمت صغیرة بعد ثمانیة عشر إنسانا ممن أسلم.

ابن خیثمیه در تاریخش از ابن اسحاق نقل کرده است که عاشه در کودکی و بعد از هیجده نفر ایمان آورد. (22)


و مقدسی می‌گوید:
وممن سبق إسلامه أبو عبیدة بن الجراح والزبیر بن العوام وعثمان بن مظعون… ومن النساء أسماء بنت عمیس الخثعمیة امرأة جعفر ابن أبی طالب وفاطمة بن الخطاب امرأة سعید بن زید بن عمرو وأسما بنت أبی بکر وعائشة وهی صغیرة فکان إسلام هؤلاء فی ثلاث سنین ورسول الله ? یدعو فی خفیة قبل أن یدخل دار أرقم بن أبی الأرقم.

کسانی که در اسلام آوردن بر دیگران سبقت گرفتند: ابوعبیده جراح… و از زنان اسماء دختر بنت عمیس همسر جعفر بن أبی طالب… و عائشه که در آن زمان خردسال بود. این افراد در سال سه سال اول بعثت که رسول خدا مخفیانه مردم را به ایمان دعوت می‌کرد، اسلام آوردند، قبل از آن که رسول خدا وارد خانه أرقم بن أبی الأرقم بشوند. (23)

و ابن هشام نیز نام عائشه را جزء کسانی می‌آورد که در سال اول بعثت ایمان آورده است؛ در حالی که هنوز کودک بوده است.

إسلام أسماء وعائشة ابنتی أبی بکر وخباب بن الآرت وأسماء بنت أبی بکر وعائشة بنت أبی بکر وهی یؤمئذ صغیرة وخباب بن الأرت حلیف بنی زهرة. (24)


اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت)، هفت ساله بوده باشد، در سال دوم هجری (سال ازدواج رسمی با رسول خدا) 22 ساله خواهد شد.

اگر سخن بلاذری را بپذیریم که چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده؛ یعنی در سال چهارم هجری با آن حضرت ازدواج کرده است، سن عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا 24 سال خواهد شد.

این عدد با توجه به سن عائشه در هنگام ایمان آوردن، تغییر می‌کند.

بنابراین، ازدواج عائشه با رسول خدا در سن شش و یا نُه سالگی از دروغ‌هایی است که در زمان بنی امیه ساخته شده است و با واقعیت‌های تاریخی سازگاری ندارد.


سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر صلی الله علیه وآله

    نظر


قبل از پرداختن به اصل مطلب، باید تاریخ ازدواج رسول خدا با عائشه روشن شود تا بعد نتیجه بگیریم که عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا چند سال داشته است.

در باره تاریخ ازدواج رسول خدا صلی الله علیه وآله با عائشه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. محمد بن اسماعیل بخاری، از خود عائشه نقل می‌کند که رسول خدا سه سال بعد از حضرت خدیجه سلام الله علیها با او ازدواج کرده است:

حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا حُمَیْدُ بن عبد الرحمن عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبیه عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت ما غِرْتُ على امْرَأَةٍ ما غِرْتُ على خَدِیجَةَ من کَثْرَةِ ذِکْرِ رسول اللَّهِ (ص) إِیَّاهَا قالت وَتَزَوَّجَنِی بَعْدَهَا بِثَلَاثِ سِنِینَ وَأَمَرَهُ رَبُّهُ عز وجل أو جِبْرِیلُ علیه السَّلَام أَنْ یُبَشِّرَهَا بِبَیْتٍ فی الْجَنَّةِ من قَصَبٍ.

از عائشه نقل شده است که به هیچ زنی به اندازه خدیجه، حسادت نکردم؛ زیرا: (الف) رسول خدا زیاد از او یاد می‌کرد؛ (ب) رسول خدا سه سال بعد از خدیجه با من ازدواج کرد؛ (ج) خداوند به رسول خدا و یا جبرئیل دستور داد که به خدیجه سلام رسانده و او را به خانه‌ای در بهشت بشارت دهد که از نی ساخته شده است. (1)


با توجه به این که حضرت خدیجه سلام الله علیها در سال دهم بعثت از دنیا رفته‌اند؛ پس زمان ازدواج رسول خدا با عائشه در سال سیزدهم بعثت بوده است.

و ابن ملقن بعد از نقل روایت بخاری و استدلال به آن می‌گوید: وبنى بها بالمدینة فی شوال فی السنة الثانیة.
رسول خدا در سال دوم هجری، عائشه را به خانه خود آورد. (2)


طبق این نقل، رسول خدا در سال سیزدهم بعثت، عائشه را به عقد خود درآورده و در سال دوم هجری رسماً با او عروسی کرده است.

از نقل برخی دیگر از بزرگان اهل سنت به این نتیجه می‌رسیم که ازدواج رسول خدا با عائشه در سال چهارم هجری بوده است. بلاذری در انساب الأشراف در شرح حال سوده، همسر دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌نویسد:

وتزوج رسولُ الله صلى الله علیه وسلم، بعد خدیجة، سودة بنت زَمعة بن قیس، من بنی عامر بن لؤی، قبل الهجرة بأشهر… فکانت أول امرأة وطئها بالمدینة.

رسول خدا بعد از خدیجه، چند ماه قبل از هجرت با سوده بنت زمعه، ازدواج کرد و او نخستین همسری بود که رسول خدا در مدینه با او همبستر شد. (3)


از طرف دیگر ذهبی مدعی است که سودة بن زمعه، چهار سال تنها همسر رسول خدا بوده است.

وتوفیت فی آخر خلافة عمر، وقد انفردت بصحبة النبی صلى الله علیه وسلم أربع سنین لا تشارکها فیه امرأة ولا سریة، ثم بنى بعائشة بعد….

سوده در سال آخر خلافت عمر از دنیا رفت، او چهار سال تنها همسر رسول خدا بود، هیچ زنی و هیچ کنیزی در آن چهار سال با سوده در این امر شریک نبود، سپس رسول خدا با عائشه ازدواج کرد. (4)


در نتیجه، عائشه در سال چهارم هجرت (چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده) با آن حضرت ازدواج کرده است.

حال با مراجعه به مدارک و اسناد تاریخی سن عائشه را در هنگام ازدواج بررسی خواهیم کرد:

الهی وربی من لی غیرک, [08.10.16 15:09]
مقایسه سن عائشه با سن اسماء بنت أبی بکر:

یکی از مسائلی که سن دقیق عائشه را در هنگام ازدواج با رسول خدا به اثبات می‌رساند، مقایسه سن او با سن خواهرش اسماء بنت أبی بکر است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، اسماء ده سال از عائشه بزرگتر بوده و در سال اول هجری بیست و هفت سال داشته است. همچنین در سال هفتاد و سه از دنیا رفته است؛ در حالی که صد ساله بوده است.

ابونعیم اصفهانی در معرفة الصحابة می‌نویسد:
أسماء بنت أبی بکر الصدیق… کانت أخت عائشة لأبیها وکانت أسن من عائشة ولدت قبل التأریخ بسبع وعشرین سنة.

اسماء دختر ابوبکر، از جانب پدر خواهر عائشه و از او بزرگتر بود، اسماء، بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمد. (5)


و طبرانی می‌نویسد:

مَاتَتْ أَسْمَاءُ بنتُ أبی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ سَنَةَ ثَلاثٍ وَسَبْعِینَ بَعْدَ ابْنِهَا عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ… وکان لاسماء یوم مَاتَتْ مِائَةُ سَنَةٍ وُلِدَتْ قبل التَّارِیخِ بِسَبْعٍ وَعِشْرِینَ سَنَةً. (6)

اسماء دختر ابوبکر در سال هفتاد و سه و بعد از پسرش عبد الله بن زبیر از دنیا رفت. اسماء در هنگام وفات صد سال داشت، بیست و هفت سال قبل از تاریخ (هجرت) به دینا آمده بود.


ابن عساکر نیز می‌نویسد:

کانت أخت عائشة لأبیها وکانت أسن من عائشة ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة

اسماء از جانب پدر، خواهر عائشه و بزرگتر از وی بود، اسماء بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمده بود. (7)


و ابن اثیر می‌نویسد:

قال أبو نعیم: ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة.

ابو نعیم گفته: اسماء بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمده است. (8)


و نووی می‌نویسد:

وعن الحافظ أبی نعیم قال ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله صلى الله علیه وسلم بسبع وعشرین سنة.


حلقه عرفان و وهابیت

    نظر
نسخه چاپیارسال به دوستان
مبانی فکری فرقه ضاله حلقه/8
نقطه اشتراک فرقه حلقه با وهابیت چیست

رئیس فرقه حلقه می‌گوید: «پس مستقیم به سوی خدا بروید و از او استغفار بطلبید و وای بر مشرکین!» یعنی از دیدگاه عرفان حلقه، توحید مستقیماً با خدا در ارتباط بودن است و هیچ واسطه‏‌ای در بین نباشد. این همان حرف وهابیت است.

خبرگزاری فارس: نقطه اشتراک فرقه حلقه با وهابیت چیست

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در بررسی و تحلیل آموزه‌های هر دین یا فرقه باید ابتدا به بررسی مبانی و پیش فرض‌های آن پرداخت، برای شناسایی بهتر آموزه‌های فرقه «عرفان ضاله حلقه» نیز لازم است، به بیان مبانی فکری این فرقه بپردازیم، با مطالعه آثار مکتوب و شفاهی عرفان حلقه درمی‌یابیم که این فرقه نیز مطالبی را از ادیان مختلف و همچنین فرقه‌های انحرافی برای مبانی و پیش فرض‌های خود انتخاب کرده است، محمد علی طاهری با تصریح به التقاطی بودن مبانی فرقه خود می‌گوید:

«ادیان، یک سلسله دروس، پله پله با هم هستند و جدا شدنی نیستند، علتش را هم من متوجه شده‌ام؛ یعنی مثل یک چیز می‌ماند که دامنه‌دار است؛ ولی نویسنده‌ها متفاوت هستند، بدون درک عهد عتیق، {فهم} عهد جدید امکان ندارد و بدون درک آن، درک این امکان ندارد، حالا إن‌شاءالله این را در یک جایی جداگانه مطرح می‌کنیم؛ اما من یک مطلبی می‌خواهم بگویم، من امروز به این نتیجه رسیده‌ام که یک عده‌ای به من خبر داده‌اند که ما مطلب شما را با عرفان یهودی کاوالا انطباق داده‌ایم. عجیب است! شاگردان کلیمی ما گفته‌اند، به طرز عجیبی دریافت‌های شما با عرفان کاوالا می‌خواند، مسیحی‌ها هم یک طوری همین را گفته‌اند؛ شما فکر نکنید که مسلمان‌ها فقط می‌خواهند با قرآن تطبیق بدهند، مسیحی می‌خواهد برود با انجیل تطبیق بدهد و کلیمی می‌خواهد با عهد عتیق انطباق بدهد، ما خودمان را نگاه نکنیم؛ ما داریم یک حرف می‌زنیم که از اول، این، انسان‌شمول است، توجه فرمودید؟! من ایمان دارم دریافت‌ها و مطالب با کتب مقدس در تضاد نخواهد بود، حالا ما با قرآنش را انجام بدهیم، دیگران هم با کتب دیگر انجام بدهند؛ اما شما بدانید که به نظر من کتب مقدس، جلد یک، دو، سه هستند که از هم جدا نیستند».

بنابر گفته‌های رهبر این فرقه آموزه‌های او از ادیان مختلف یهودی، مسیحی و .... برگرفته شده و از همین روی در ادامه به بررسی مبانی او که از ادیان مختلف گرفته شده است، می‌پردازیم:

 

 

*شرک بودن توسل و شفاعت

طاهری درباره نفی توسل می‏‌گوید:

هنگامی که انسان از خدا درخواستی داشته باشد، مستقیماً از خدا درخواست می‌‏کند.«ایاک نستعین»، «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ»؛ پس مستقیم به سوی او بروید و از او استغفار بطلبید و وای بر مشرکین(کسانی که فاستقیموا الیه را نقض می‏‌کنند)، اما درخواست انسان از طریق هوشمندی الهی و یا به‏ طور قراردادی از طریق شبکه شعور کیهانی پاسخ داده خواهد شد.

هم‏چنین از نظر او:

بین انسان و خدا، تنها واسطه‏‌ای که وجود دارد، هوشمندی و شعور الهی (یدالله) است.

طاهری با توجه به آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» درخواست مستقیم از خداوند را مطرح می‏‌کند؛ در حالی‏ که همان خداوندی که این آیه را در سوره‏ حمد فرموده، کمک گرفتن انسان را از خدا ویژه خود دانسته است، در سوره‏ بقره دو مرتبه انسان‌ها را به یاری گرفتن از صبر و نماز امر کرده است، حال پرسش این است که آیا صبر و نماز همان خداوند است یا خیر؟ اگر کسی بگوید صبر و نماز در مفهوم همان وجود خدا است؛ بی‌تردید گمراه شده و چنانچه آن دو غیر از خداوند دانسته شود که همین گونه است، اینکه خداوند انسان‌ها را یاری خواستن از غیر خودش امر می‏‌کند، قابل تأمل بوده و پاسخی است به افرادی که فقط به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» استناد کرده، این آیات را نادیده می‏‌گیرند. یاری خواستن از صبر و نماز نه تنها شرک نیست؛ بلکه عین توحید است. بنابراین این دو آیه با اثبات یاری خواستن از غیر خدا مه دایره وسیعی دارد، بر توسل نیز تأکید می‏‌کند.

همچنین معنای «استقیموا الیه» چیزی نیست که طاهری بیان می‏‌کند، بلکه معنای آن رو آوردن و توجه کردن است. صاحب تفسیر مجمع البیان می‏‌فرماید: «فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ» أی لا تمیلوا عن سبیله و توجهوا إلیه بالطاعه؛ یعنی از راه خدا منحرف نشوید و با طاعت به او توجه کنید، بنابراین طاهری با تأویلی سطحی، هرگونه توسل و واسطه‏‌گری را بین خدا و انسان خلاف توحید دانسته و از این نظر با وهابیت هم سخن است، لازم به یادآوری است که غیر از وهابیت تمام فرق اسلامی توسل را قبول دارند.

از دیدگاه عرفان حلقه، توحید یعنی مستقیماً با خدا در ارتباط بودن و هیچ واسطه‏‌ای در بین نباشد. این همان حرف وهابیت است، با این دیدگاه دو پرسش مهم پیش می‏‌آید:

1-علت این‏که طاهری به جای اتصال افراد به خداوند و قدرت بی‏‌منتهای او، اتصال به شبکه شعور کیهانی یا هوشمندی را مطرح می‏‌کند چیست؟! آیا این مصداق شرک نیست؟

2-اگر وجود واسطه در اتصال به خداوند کار نادرستی است، چرا او خود را تنها راه اتصال به شبکه‏ هوشمندی معرفی می‏‌کند؟

شهید مطهری در تبین مرز توحید و شرک پاسخ‏‌هایی در خور و مناسب به حلقه و دیدگاه‏‌های آن دارد و می‌فرماید:

...آیا اعتقاد به موجودى غیر خدا شرک است (شرک ذاتى) و لازمه توحید ذاتى این است که به موجودیت هیچ چیز غیر از خدا- ولو به عنوان آفریده او- اعتقاد نداشته باشیم؟ (نوعى وحدت وجود)

بدیهى است که مخلوق خدا فعل خداست؛ فعل خدا خود شأنى از شئون اوست و ثانىِ او و ‏در قبال او نیست. مخلوقات خداوند تجلیات فیّاضیت او هستند. اعتقاد به وجود مخلوق از آن جهت که مخلوق است متمّم و مکمّل اعتقاد به توحید است نه ضد توحید. پس مرز توحید و شرک، وجود داشتن و وجود نداشتن شى‏ء دیگر- هر چند مخلوق خود او- نیست.

آیا اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیت، شرک است؟ (شرک در خالقیت و فاعلیت) و آیا لازمه توحید افعالى این است که نظام سببى و مسببى جهان را انکار کنیم و هر اثرى را مستقیماً و بلاواسطه از خدا بدانیم و براى اسباب هیچ نقشى قایل نباشیم؟ مثلًا معتقد باشیم که آتش نقشى در سوزانیدن و آب در سیراب کردن و باران در رویانیدن و دوا در بهبود بخشیدن ندارد، خداست که مستقیماً مى‏‌سوزاند و مستقیماً سیراب مى‏‌سازد و مستقیماً مى‏‌رویاند و مستقیماً بهبود مى‏‌بخشد؛ بود و نبود این عوامل، یکسان است؛ چیزى که هست عادت خدا بر این است که کارهاى خود را در حضور این امور انجام دهد...

انحراف طاهری و وهابیان این است که آن‌‏ها توسل با کسی را که به تمام هویت خود به اراده‏ حق وابسته است و از خود هیچ استقلالی ندارد و فقط مجرایی برای جریان فیض الهی به اشیا و افراد است، شرک می‌‏دانند. در این صورت، واسطه‏ وحی بودن جبرئیل و واسطه‏ رزق بودن میکائیل و همه‏ واسطه‏‌هایی که در تعریف این افراد می‏‌آید، شرک خواهد بود، همچنین آنچه طاهری برای شعور کیهانی یا هوشمندی قائل بوده، توجه مطلق افراد حلقه را به آن معطوف می‏‌کند و استقلال خاصی که برای هوشمندی در نظر می‏‌گیرد، عین شرک است، چرا که:

اگر براى مخلوقات از نظر تأثیر، استقلال و تفویض قایل بشویم و چنین بیندیشیم که نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلًا سازنده اتومبیل و اتومبیل) که صنعت در پیدایش خود نیازمند به صنعتگر است، ولى پس از آنکه ساخته شد کار خود را طبق مکانیسم خود ادامه مى‏‌دهد؛ صنعتگر در ساختن صنعت نقش دارد نه در کارکرد مصنوع پس از ساخته شدن؛ اگر سازنده اتومبیل هم بمیرد اتومبیل به کار خود ادامه مى‏‌دهد؛ اگر چنین بیندیشیم که عوامل جهان- آب، باران، برق، حرارت، خاک، گیاه، حیوان، انسان و غیره- نسبتشان با خداوند چنین نسبتى است (چنانکه معتزله احیاناً چنین نظرى داده‌‏اند) قطعاً شرک است. مخلوق، در حدوث و بقا نیازمند به خالق است؛ در بقا و در تأثیر همان اندازه نیازمند است که در حدوث. ... اعتقاد به این‏که نقش داشتن اشیا در کار عالم شرک است، شرک است، زیرا این اعتقاد ناشى از این نظر است که ناآگاهانه براى ذات موجودات، استقلالى در مقابل ذات حق قائل شده‏‌ایم و از این رو اگر موجودات نقشى در تأثیر داشته باشند، تأثیرات به قطب‌هاى دیگر نسبت داده شده است. پس مرز توحید و شرک این نیست که براى غیر خداوند نقشى در تأثیرات و سببیت‌ها قائل بشویم یا نشویم.

در عرفان حلقه طبق گفته‏ طاهری اتصال باعث عرفان و افزایش معنویت است و در واقع نوعی ارتباط معنوی برای کسب معرفت است. استاد مطهری در این باره می‌‏آورد:

اما از جنبه توحید عملى هر نوع توجه معنوى به غیر خداوند- یعنى توجهى که از طریق چهره و زبانِ توجه‏‌کننده و چهره و گوش ظاهرى شخصِ مورد توجه نباشد بلکه توجه‏‌کننده بخواهد نوعى رابطه قلبى و معنوى میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجه خود سازد و به او توسل جوید و از او اجابت بخواهد- همه اینها شرک و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز این‏ها چیزى نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است. به ‏علاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از این‏که انجام مراسم عملى عبادت است براى غیر خدا و عین اعمالى است که مشرکان براى بت‏‌ها انجام مى‏‌دادند، مستلزم اعتقاد به نیروى ماوراءالطبیعى براى شخصیت مورد توجه (پیغمبر یا امام) است. (نظریه وهّابیان و وهّابى‏‌مآبان عصر ما).

اکنون به معنى سخن رسول اکرم(ص) پى مى‏‌بریم که فرمود: «راه یافتن شرک در اندیشه‏‌ها و عقاید آن‏چنان آهسته و بى‏‌سروصدا و بى‏‌خبر است که راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک بر روى سنگ سخت»‏، پس مرز توحید نظرى و شرک نظرى «از اویى» است.

منبع: کتاب «حلقه اسارت» به قلم جمعی از استادان حوزه و دانشگاه